English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9146 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
activating effect of functional group U گروه زیاد کننده فعالیت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
deactivating group U گروه کم کننده فعالیت
pack U گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
packs U گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
to work at a high pressure U با فشار یا فعالیت زیاد کارکردن
pyrochemical U وابسته به فعالیت شیمیایی درگرمای زیاد
slew U : مقدار زیاد گروه
operant U فعالیت کننده
user group U گروه استفاده کننده
nucleofuge U گروه ترک کننده
leaving group U گروه ترک کننده
feeding group U گروه تغذیه کننده
computer users group U گروه استفاده کننده کامپیوتر
augmenter U زیاد کننده
boosters U زیاد کننده
increaser U زیاد کننده
booster U زیاد کننده
fleets U گروه قایقهای شرکت کننده درمسابقه
area coordination group U گروه هماهنگ کننده عملیات منطقه
fleet U گروه قایقهای شرکت کننده درمسابقه
diastereotopic group U گروه هدایت کننده به موقعیتهای ارتو پارا
overload release U قطع کننده بار زیاد
photophilous U رشد کننده در نور زیاد
choire-enclosure U [دیواره یا نرده ی جدا کننده ی گروه همسرایان از بقیه ی قسمت های کلیسا]
choir-screen U [دیواره یا نرده ی جدا کننده ی گروه همسرایان از بقیه ی قسمت های کلیسا]
analysis staff U ستاد تجزیه و تحلیل کننده گروه تجزیه و تحلیل کننده
beach group U گروه خدمات بارانداز ساحلی گروه پیشرو یا یورتچی دریایی
commodity groups U گروه اقلام مشابه لجستیکی گروه کالاهای مصرفی
beach party U گروه ساحلی گروه شناسایی اسکله یا ساحل
anti blush tinner U ماده رقیق کننده ایکه به کندی خشک میشود و در شرایط رطوبت زیاد برای جلوگیری از التهاب لعاب روی سطح بکار میرود
task unit U نیروی واگذار کننده ماموریت دریایی یکان یا بخشی ازگروه ماموریت دریایی که زیر امر فرمانده گروه قرارمی گیرد
load call U وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
civil reserve air fleet U گروه هواپیماهای احتیاط کشوری گروه هواپیماهای غیرنظامی که در موقع جنگ مورد استفاده قرار می گیرند
task component U بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
framing U یک فرایند ارتباطات که تعیین میکند کدام گروه از بیتهاتشکیل یک کاراکتر را میدهدو کدام گروه کاراکترها یک پیام را نمایش میدهد
compression ignition U احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
clean up party U گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
I didnt get much sleep. U زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
countervailing power U قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
task forces U گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
task force U گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
kaldor criterion U ضابطهای که براساس ان هرگونه تغییر ازنظر اجتمائی مطلوب یا مفیداست مشروط برانکه میزان نفع گروه منتفع شونده ازمیزان گروه متضررشونده بیشتر باشد . این ضابطه اولین بار بوسیله اقتصاددان امریکائی
landing group U گروه پیاده شونده به ساحل گروه پیاده شدن
amphibious task group U گروه ماموریت اب خاکی گروه رزمی موقت اب خاکی
overbuild U زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
stables U گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
stable U گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
horde U گروه بیشمار گروه
hordes U گروه بیشمار گروه
to hold somebody in great respect U کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
acting U فعالیت
activity U فعالیت
actuality U فعالیت
activities U فعالیت
activation U فعالیت
stirred U فعالیت
stirrings U فعالیت
exercises U فعالیت
stirs U فعالیت
functioned U فعالیت
functions U فعالیت
stir U فعالیت
activeness U فعالیت
exercised U فعالیت
exercise U فعالیت
function U فعالیت
corrector U جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
battery of tests U گروه ازمونهای کارایی افراد گروه ازمونهای خصوصیات پرسنلی افراد
politicking U فعالیت سیاسی
advertising campaign U فعالیت تبلیغاتی
business activity U فعالیت بازرگانی
turn over U عایدی فعالیت
activity of soil U فعالیت خاک
low activity U فعالیت پایین
activity cycle U چرخه فعالیت
inaction U بدون فعالیت
inactivity U عدم فعالیت
somatotonic U فعالیت گرا
somatotonia U فعالیت گرایی
publicity drive U فعالیت تبلیغاتی
venturing U فعالیت اقتصادی
ventures U فعالیت اقتصادی
activity light U چراغ فعالیت
venture U فعالیت اقتصادی
activity drive U سائق فعالیت
events U عمل یا فعالیت
event U عمل یا فعالیت
activity analysis U تحلیل فعالیت
auxiliary activity U فعالیت فرعی
activity chart U نمودار فعالیت
activity quotient U بهر فعالیت
activity rate U نرخ فعالیت
ventured U فعالیت اقتصادی
activation U به فعالیت دراوردن
hey day U روز پر فعالیت
activity wheel U گردونه فعالیت
activity time U زمان هر فعالیت
activity ratio U نسبت فعالیت
activity coefficient U ضریب فعالیت
optical activity U فعالیت نوری
cerebration U فعالیت مغزی
off year U سال کم فعالیت
random activity U فعالیت تصادفی
activated U به فعالیت پرداختن
activates U به فعالیت پرداختن
activating U به فعالیت پرداختن
on stream U درحال فعالیت
operating level U سطح فعالیت
operational environment U محیط فعالیت
reactivation U فعالیت مجدد
activate U به فعالیت پرداختن
critical activity U فعالیت بحرانی
electioneer U فعالیت انتخاباتی کردن
business cycle U دور فعالیت بازرگانی
muzzling U مانع فعالیت شدن
efficiency U فعالیت مفید بازده
class i activity U فعالیت امادی طبقه 1
slumped U کاهش فعالیت رکود
activity group therapy U درمان با فعالیت گروهی
slumping U کاهش فعالیت رکود
background U فعالیت ارتباط دادهای
slump U کاهش فعالیت رکود
class ii activity U فعالیت امادی طبقه 2
seismism U فعالیت لزرشی وارتعاشی
trade cycle U دوره فعالیت تجاری
gross motor activity U فعالیت حرکت عمده
slumps U کاهش فعالیت رکود
spheres U مرتبه حدود فعالیت
pickup U تجدید فعالیت چیدن
sphere U مرتبه حدود فعالیت
self activity U فعالیت خود بخود
keep the ball rolling <idiom> U اجازه فعالیت دادن
backgrounds U فعالیت ارتباط دادهای
file activity ratio U نسبت فعالیت پرونده
orbits U دور حدود فعالیت
orbited U دور حدود فعالیت
orbit U دور حدود فعالیت
in the swim <idiom> U درکاری فعالیت داشتن
forms U سابقه فعالیت اسب
formed U سابقه فعالیت اسب
form U سابقه فعالیت اسب
byway U کار یا فعالیت جنبی
muzzle U مانع فعالیت شدن
activity sampling U نمونه گیری از فعالیت
muzzled U مانع فعالیت شدن
byways U کار یا فعالیت جنبی
muzzles U مانع فعالیت شدن
scope for one's energies U میدان برای ابراز فعالیت
extra-curricular U فعالیت جنسی خارج از ازدواج
precipitancy U شتابزدگی عمل یا فعالیت رسوبی
latest finish time U دیرترین زمان ختم یک فعالیت
take the bull by the horns <idiom> U چند نوع فعالیت داشتن
precipitance U شتابزدگی عمل یا فعالیت رسوبی
gastrovascular U دارای فعالیت درمعده ورگها
activity designator U شاخص فعالیت یکان یا قسمت
work in U با فعالیت و کوشش راه بازکردن
abuzz <adj.> U پر از سرو صدا، فعالیت و هیجان
biological half time U زمان فعالیت یک عامل میکروبی
biogenic U محصول فعالیت موجودات زنده
early start U زودترین زمان شروع یک فعالیت
hyperactive U دارای فعالیت بیش ازاندازه
hyperthyroid U ازدیاد فعالیت غذه درقی
force activity designator U شماره ترتیب فعالیت یکان
activation U کنش ور سازی ایجاد فعالیت
early finish U زودترین زمان ختم یک فعالیت
thermodynamics U مبحث فعالیت مکانیکی ورابطه ان باحرارت
hardball U فعالیت سخت و عاری از ملاحظه و مروت
home range U جای محدود برای فعالیت حیوانات
pyroclastic U تشکیل شده در اثر فعالیت اتشفشانی
clip someone's wings <idiom> U محدود کردن فعالیت یاامکانات شخصی
biological half time U زمان امکان فعالیت عامل میکربی
euthenics U مبجث رفاه و زندگی برای فعالیت صحیح
dog days U چله تابستان دوران رکود و عدم فعالیت
cerebrate U فعالیت مغزی را نشان دادن فکر کردن
dies non U روزی که فعالیت اقتصادی دران انجام نگیرد
academia U حیطه ای از فعالیت ها و کار مرتبط با تحصیل در دانشگاه
to phase out their activities U فعالیت های خود را به تدریج قطع کردن
canvassing U برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvass U برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvasses U برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvassed U برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
duration U براوردی از زمان لازم جهت انجام یک فعالیت
depressant U دژم ساز عامل کاهش دهنده فعالیت بدنی
parabiosis U برگشت ووقفه فعالیت حیاتی موجود فرونشستگی احساسات یافعالیت
Appetite comes with eating. <proverb> U با پیش رفت فعالیت تمایل افزایش می یابد. [ضرب المثل]
downtime U پریودی که تجهیزات موردنظردراثر نقص فنی از فعالیت بازمانده است
front de liberation national U فعالیت می کرد و در حال حاضر تنها حزب سیاسی الجزایر است
hands-on U تعیین یک فعالیت یا اموزش که باعملکرد واقعی قطعهای ازسخت افزار درگیر است
hands on U تعیین یک فعالیت یا اموزش که باعملکرد واقعی قطعهای ازسخت افزار درگیر است
surcharge U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
resource leveling U زمان بندی فعالیت ها بازمان شناور به منطور بهینه سازی بهره گیری از منابع
free float U مدت زمانی که یک فعالیت را میتوان به تعویق انداخت بدون اینکه در سایرفعالیتها اثر کند
academe U فعالیت هایی که اساتید دانشگاهی انجام می دهند نظیر نوشتن مقاله، تدریس و غیره
high speed U با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
altitude/height hold U متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
marshaller U هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
propounder U ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
inhibitor U کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
quick disconnect coupling U کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
sensor U گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
Recent search history Forum search
2Some of my translations are missing !
1خوب بالای زیاد موضوعات صحبت کردیم
1WHAT IS THE MEANING OF HANANEH
1confinement factor
1A cop who doesn't exactly play it by the book.
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
1معنی lead lag compensator
1rhodamine
2In order to be interesting you have to be mean
2In order to be interesting you have to be mean
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com